هستم برای همیشه

ساخت وبلاگ
سلامروم نمیشه حتی سلام علیک درست و حسابی بکنمچقدر عجیبه که وبلاگ نویسی که روزگاری بزرگترین و تنهاترین تفریح من بود حالا بدل شده به صندوقچه ای بسته کنج زیرزمین ولی هنوز دلنشینهنوز عزیزهنوز گرامییادمه چندتا نوشته داشتم که ثبت موقتش کرده بودم ولی ظاهرا پریده و این فاصله ی دوسال و خرده ای پیش اومده...چی بگماز کجا بگماز اخرین نوشته تا حالا اتفاقات مهمی که افتاد اتمام طرحم بود که بهتاریخ اداری و رسمی 14 اردیبهشت سال 1401 بود ولی به لطف مرخصی ها و استعلاجی ها :) کمی زودتر پیچاندیم و فلنگ رو بستیم و نشستیم سر پروژه ای که به پایان نرسید...تابستون عجیب و سریع گذشت، اخرای شهریور و اوایل مهر رفتیم سفر و این اولین سفر رست و حسابی من و همسر بود و جاتون خالی حسابی خوش گذشت :)پاییز شروع شد و گرفتاری ها از نوسالگرد عقدمون شد و جمع شدیم برای شروع پروژه عروسیباغ سهراب رو گرفتیم برای 30 شهریور... کلی گشتیم و فلامینگو رو گرفتیم برای ثبت قشنگ ترین لحظه هامون...باز کلی گشتیم و به لطف اینستاگرام رفتیم سراغ رمولاژ تبریز و ندیده و نشناخته پروژه لباس و تدارکاتش رو به کل سپردیم دست صباجانجان کندیم و گذراندیم و عید شداولین عیدی بود از که خانواده ام جدا شدم و با همسر و خانواده اش رفتیم تهرانبرای منی که هییییچ تجربه ای از جدایی رو مزه نکرده بودم، تلخ بود وتلخ... مگه میشه سال تحویل شه و کنار پدرو مادر و برادر نباشم ؟ مگه میشه نریم پیش مامان بزرگا و بابابزرگا و از لای قران عیدی بگیریم ؟ وای خدا... یکی از فصل های سخت زندگی متاهلی برام باز شده بود.. هنوزم بغض میکنم :) وقتی سوم شخص به این نوشته ها توجه کنم چیزی جز لوس بودنم به چشمم نمیاد :) ولی واقعا داستان زندگی هرکسی رو هیشکی به جز خودش نمیدونه... اشکاشو...خن هستم برای همیشه...ادامه مطلب
ما را در سایت هستم برای همیشه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hactambarayehamisheo بازدید : 28 تاريخ : جمعه 17 فروردين 1403 ساعت: 15:47

تاسوعای امسالبه تاریخ 27 مرداد سال 1400چقدر عجیب بود و متفاوت !شبیه هیچ کدام از تاسوعاهای زندگی ام نبوده و نیستامسال آقاجان نبود که بعد از حلواپزون خونه ی خاله جان بریم مغازه اش.که از دیدن من مثل همیشه ذوق کنه و چشماش برق بزنه و بگه " بیا شله زرد بخور" ! جمع شیم تو مغازه و از پشت شیشه به تعزیه خوانی ها گوش بدیم و نگاه کنیم و غرق بشیم تو حال و هوای محرم و امام حسین... مرگ...خیلی تلخ تر از چیزی بوده که فکرشو میکردم... وقتی صدای نماز خوندنش، نگاه های نافذ و پر محبتش، صدایی که با اون همیشه میپرسید "پس کی مطب میزنی..." و تمام حرکت ها و حالاتش، وقتی پخش میشن تو ذهنم انگار غم شیرینی درونم شعله ور میشه...غم از اینکه تمام شد ! و فقط باید به دنیای بعد از مرگ امیدوار بود تا یکبار دیگه ببینمشو و صداشو بشنومو شیرین از اون جهت که با تمام عشق و قلبم چنگ میزنم به همه چیزهای که تبدیل به خاطره شدن و سعی میکنم اونقدری یاداوری شون کنم که هیچ وقت یادم نرن... هیچ وقت !تاسوعای امسال عجیب بودهرسال، تو روزای عزاداری، غربت و دلگیری عجیبی تجربه میکردم که امسال به لطف حضور معین جانم، این احساس خیلی کم رنگ و بی جون شده بودن.و همچنان معتقدم خدا خیلی مهربونه و خیلی پشت و پناهه بزرگیه واسه جبران همه سختی هایی که از زندگی مون به دوش کشیدیم...دو موردی که گفتم از زندگی شخصی و احوال درونی خودم بودولی مگه میشه از حال این روزهای مردمم ننوشت ؟!مردمی که با هزاران هزاران مشکل دست به یقه ان و هر روز حداقل 600 و خرده ای خانواده به سوگ عزیزان شون که تسلیم کرونای منحوس شدن، میشینن...چقدر همه چیز سخت شدهچقدر همه چی غم آلود شده ! نگاه مردم، جیب مردم، حال مردم، حتی زمین و آسمون و هوا هم بغض دارن انگار !!و خدایاچه هستم برای همیشه...ادامه مطلب
ما را در سایت هستم برای همیشه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hactambarayehamisheo بازدید : 34 تاريخ : دوشنبه 25 بهمن 1400 ساعت: 2:21

چهارشنبهساعت 13 و حدود 50 دقیقه ی ظهرشاید اخرین لحظات زندگی من بودهیچ وقت مرگ رو تا این حد نزدیک ندیده بودم...اگرجه اگر اتفاق میافتاد شاید تا این حد ترس و اضطراب نداشتو نزدیکی هاش، اصلا خوب نبود...خدایا مرسی که فرصت دادیمرسی که آزمون دشواری رو به خانواده و عزیزانم تحمیل نکردی و زیر سیبیلی نجات مون دادیماشین داغون شد... حیف... ولی بین خودمون بمونه خدایاخوشحالم که زنده ام !هنوز کلی کار دارمخیلی زود بود:)یکاری کردی که منه ناراضی و خسته حالا دیگه با نگاه به چشمای کسایی که دوسشون دارم، تا خوده آسمون ذوق میکنم و میدونم قدر این لحظه هارو...دوست دارم خدایامررررررررررررررررررررررسی:******* هستم برای همیشه...ادامه مطلب
ما را در سایت هستم برای همیشه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hactambarayehamisheo بازدید : 34 تاريخ : دوشنبه 25 بهمن 1400 ساعت: 2:21

سلام و صد سلام از ساعت 8:55 دقیقه مرکز بهداشت، محل کارم!که گاهی اونقدر خوش میگذره که گذر روزها و حتی ماه ها از دستم در میره و گاهی اونقدر مضخرف و فرساینده میگذره که از ساعت 7:30 صبح که ورود میزنیم تقریبا 12 سال طول میکشه تا ساعت 2:15 بشه و خروج بزنیم !خوبیش اینه که میگذره ! سخت یا آسون، همچنان میگذره !و من امروز واسه اولین بار روزهای باقی مانده مو شمردم :)123 روز تا روز پایانی درج شده در حکم ! ولی با احتساب مرخصی های عزیزدلم، تقریبا 95،96 روز دیگه خلاص میشم :))این عجله واسه تموم شدن هر چیزی از عادت های بد منه! چرا که ته اش هیچی نیست و من میمونم و حضرت رزیدنتی! ولی تا حدی بسیار زیادی نفس خواهم کشید واقعا ! مخصوصا که الان آذرماهه و 6 صبح بیدار شدن و منتظر آقای راننده موندن (با اینکه هنوز برف و بورانی نشده و میشه با ماشین رفت ولی بعد از تصادف زحمت ما رو دوش سرویسه) طوریه که انگار ساعت 2 شبه و میخوای با مینی بوس قرمز گلی بصورت شب رو بری سفر !! و اینکه با دهن باز و گردن کج و کمر خشک شده چطور تو مسیری 50 دقیقه ای (درحالیکه اتومبیل سواری 25 دقیقه ای میاد) میخوابیم و با چه حال زار و نزاری اون ور جاده پیاده میشیم و میایم این سمت و ورود میزنیم و وارد اتاق تاریک و بوگندومون میشیم، بماند !! حالا شما تصور کن تو اون حالت که چشات یکی در میون بسته میشه و خمیازه پشت خمیازه، چنتا مریض در میزنن که ببخشید از نصف شب اومدیم نشستیم به انتظار تو !ولی خوشحالمخداییش خیلی خوشحالم چرا که تو هر کار و شرایط دیگه ای غیر از اینجا بودم، هیچ وقت این چیزا رو تجربه نمیکردم! شناخت آدما و همکارا ، جو اداری و کارمندی، برخورد با دهاتی هایی که اغلب شون خیلی مهربون و دل گنده و صادق ان و ....خدایا مرسی هستم برای همیشه...ادامه مطلب
ما را در سایت هستم برای همیشه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hactambarayehamisheo بازدید : 78 تاريخ : دوشنبه 25 بهمن 1400 ساعت: 2:21

الهی
بنده با حکم ازل چو برآید و
آنچه ندارد چه باید،
جهد بنده چیست؟
کار خواست تو دارد،
بنده به جهد خویش نجات خویش کی تواند ؟...

#خواجه_عبدالله_انصارى

پی نوشت:

سلام بر طرح :)

الهی هرچه خیره *___________*

هستم برای همیشه...
ما را در سایت هستم برای همیشه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hactambarayehamisheo بازدید : 40 تاريخ : شنبه 19 مهر 1399 ساعت: 18:56

این روزهاکلمات عجب جادویی دارند !وقتی بودن و داشتن چیزی  ( هر چیزی ) را احساس می کنی و نیست و نمیشود؛ تازه ماجرا شروع می شود...اینکه "دوستت دارم" را بشنوی تا اینکه خیال کنی فلانی دوستت دارد، زمین هستم برای همیشه...ادامه مطلب
ما را در سایت هستم برای همیشه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hactambarayehamisheo بازدید : 47 تاريخ : شنبه 19 مهر 1399 ساعت: 18:56

30 مرداد- صبح: اولین تولد بنده توسط عزیز جان، رفیق دل، مهربونی که دم در مرکز بهداشت ساعت 7:30 صبح سورپرایزمون کرد، برگزار شد :* 30 مرداد- عصر:  دومین تولد بنده توسط دوستان و منشی های عزیز مط هستم برای همیشه...ادامه مطلب
ما را در سایت هستم برای همیشه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hactambarayehamisheo بازدید : 69 تاريخ : شنبه 19 مهر 1399 ساعت: 18:56

خدای ما

تمام پناه ما

تو را قسم به گندم زار و بوی نان

تموم کن غصه هارو و بیار شادی و حال خوب رو، خدایا مردمم خسته ان از این همه سختی... میدونم که همیشه جای شکرش باقیه؛ پس هزار و یک بار شکر برای همه رنجش ها ولی خدایا تموم شه لطفا... این کرونای لعنتی و همه سختیایی که لبخند رو لبامونو دزدیدن...

 

خدایا اخرین سال قرن رو پر کن از برکت، از خنده، از رفاه و رضایت، خدایا همه جا پر شه از رایحه ی تو... 

هرچه زودتر لطفا :*******

سال نو مبارک :)

هستم برای همیشه...
ما را در سایت هستم برای همیشه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hactambarayehamisheo بازدید : 73 تاريخ : سه شنبه 2 ارديبهشت 1399 ساعت: 10:16

                                        " غریبانه با غم نشستن سزاست..."بعد یه دوران سختی از بیماری و در بهبوهه ی کروناامروز صبح، چشماتو بستی تا ابد...و چقدر غریبانه رفتی...در روزگاری که هرگونه مراسم خ هستم برای همیشه...ادامه مطلب
ما را در سایت هستم برای همیشه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hactambarayehamisheo بازدید : 57 تاريخ : سه شنبه 2 ارديبهشت 1399 ساعت: 10:16

هنوز تو شوکم !کی فکرشو میکرد خدایا ! انقد زود بیام و پست تسلیت دیگه ای بذارم و اون تسلیت مربوط بشه به طاهر آقا...ای خدااگه بخوام نسبت خانوادگی مونو بگم شاید تو روابط امروزی، فردی از اقوام درجه یک ام ر هستم برای همیشه...ادامه مطلب
ما را در سایت هستم برای همیشه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hactambarayehamisheo بازدید : 54 تاريخ : سه شنبه 2 ارديبهشت 1399 ساعت: 10:16